وقتی اسم خاطره میاد یاد خاطرات تلخ زندگیم میفتم.خاطراتی که هر کدوم من وخانوادمو به اندازه چند سال پیر کرد
البته الان میفهمم منو بزرگ هم کرد.دوست دارم چند تا از خاطراتمو بنویسم که بیشترش تلخه
1.دوازده سالم بود.یه روز که بابام از سر کار برگشت حال عجیبی داشت یه گوشه اتاق نشسته بود وبا مامانم که مشغول کارای
خونه بودصحبت میکرد منم با حس کنجکاوی بچه گانه به حرفاشون گوش میکردم
بابام همش از مرگ ومردن حرف میزد وبه مامانم سفارش میکرد که بعد مرگش هوای مارو داشته باشه
مامان حرفای بابامو شوخی گرفته بود ومیگفت چشم آقا خیالتون راحت.اما بابام حرفاشو میزد .گفت وگفت
که یک دفعه روی زمین افتاد وشروع کرد با عموم که شهید شده صحبت کردن(فقط یادمه که میگفت داداش
هنوز خیلی زوده که باهات بیام پس بچه هام چی میشن؟)وساکت شد .....رفت.......
پدرم مرگ مغزی شده بود .من و خواهرام یه مدتی بدون پدر ومادروهیچ کس دیگه زندگی کردیم وچقدر سخت بود تنهایی وغم از دست رفتن پدر.....
اما انگار خدا دلش برای ما وسختی هایی که کشیدیم سوخت وپدرم رو به ما برگردوند .آرامش برگشت ........خدایا ممنونم........
2.یه خواهر کوچولو داشتم شرو شیطون، از در و دیوار بالا می رفت به خاطرش هیچ جا نمی تونستیم بریم. اگرم می رفتیم آبرو
برامون نمی ذاشت.یه روز ساعت 9 صبح که خوابید هممون خوشحال بودیم که با خیال راحت به کارامون می رسیم.
ظهر شد و کارای ما تموم شد و زینب هنوز خواب بود، هیچ کدوم به روی مبارک خودمون نمی آوردیم که الان چند ساعته که
زینب خوابیده ، تازه یواش یواش صحبت می کردیم که از خواب بیدار نشه، ساعت 3 بعد از ظهر بود که مامان به این همه خوابیدنش
مشکوک شد ورفت سراغش همینکه رسید کنارش شروع کرد داد زدن. دویدیم سمت مامان دیدیم زینب رنگش مثل زردچوبه
شده و صورتش از پشت کف های بیرون اومده از حلقِش معلوم نیست
مامانم سریع بغلش کرد و راه 10 دقیقه ای خانه تا بیمارستان را دوید اما به دلیل کمبود امکانات زینب رو سوار آمبولانس کردن
تا منتقل کنن به یه شهر دیگه.
مامانم کنار ش نشسته بود و با اشک چشم زیر لب دعا می کرد، که پرستار تمام دستگاه های متصل به زینب رو جدا کرد و
گفت: متاسفم تموم کرد، یه قرصی خورده که خیلی قوی بوده.
دنیا رو سرش خراب شد ، با دلی شکسته مشغول گریه و زاری بود که یکدفعه زینب یه تکونی خورد .
پرستار به سرعت دستگاه ها رو وصل کرد. زینب دوباره به ما برگشت .............(البته بعد از چند روز مداوا).
3.منتظر باشید.......................................................................................................................................................