پیامبر اکرم صلی الله علیه فرمودند :شهدا هفت نفرند به غیر از کسی که درراه خداکشته میشود
اول:کسی که به دردمندی شکم بمیرد.دوم:کسی که بسوزد وبمیرد.سوم:کسی که به خاطر ویران شدن بنا بمیرد.چهارم:کسی که در آب غرق شود.پنجم:کسی که به مرض ذات الریه بمیرد.ششم:زنی که هنگام زایمان بمیرد.هفتم:کسی که به خاطر مرض طاعون بمیرد.
توضیح:به شرط داشتن ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام
در حدیث معتبر از امام صادق علیه السلام نقل شده که مشیت حضرت احدیت تعلق گرفت بر آنکه حضرت آدم را خلق نماید جبرئیل را به زمین فرستاد تا اینکه قبضه ی از خاک های مختلفه زمین بردارد تا حضرت آدم را از او ایجاد نماید وچون جبرئیل خواست مقداری از خاک بگیرد زمین از او سوال کرد که منظور خدا از خلقت آدم چیست؟فرمود آنکه اورا وذریه ی اورا مکلف به عباداتی بنماید وهر یک از آنهایی که اطاعت اورا نمودند دائما در جوار رحمت خویش در بهشت برین از آنها پذیرایی نماید وهر یک از آنهایی که نافرمانی کردند تا ابد در زندان آتشین خود جهنم آنها را معذب دارد.زمین چون این سخن را از جبرئیل شنید اورا به حضرت حق قسم داد که از من برمدار زیرا من طاقت عذاب حضرت سبحان را ندارم ولذا جبرئیل بدون آنکه چیزی اززمین بردارد برگشت وبه خدا عرض کرد چون زمین مرا به عزت وبزرگواری تو قسم داد از او بر نداشتم.
خداوند میکائیل واسرافیل را هم که از برای آوردن خاک مامور گردانید زمین هر یک را قسم داد که از او بر ندارد و آنها هم برگشتند بدون آنکه چیزی از خاک زمین بردارند.خداوند عزرائیل را مامور به آوردن خاک نمود وچون عزرائیل خواست از زمین خاک بردارد هر چند زمین اورا به خداوند جهان قسم داد که از من بر مدار عزرائیل توجهی نکرد وفرمود من از مخالفت دستور خدای خویش میترسم وهرگز به واسطه تضرع تو بر خلاف امر خدایم نخواهم نمودولذا مقداری از نقاط مختلفه خاک برداشت وبه نزد حضرت سبحان حاضر نمود .خداوند از او تقدیر کرد وفرمود چنانچه در آوردن خاک تو امتثال امر مرا نمودی وبه تضرع وزاری زمین رحم نکردی در قبض روح اولاد آدم هم تورا مامور نمودم تا اینکه به احدی رحم ننمایی ودر بغل مادر بچه شیر خوار اورا قبض روح نمایی وبین مادر وبچه اش جدایی اندازی ودو برادر را به واسطه مرگ از هم جدا سازی و...ازاین رو حضرت عزرائیل مامور به قبض روح بندگان خداگردید.!
سکوت
روزی لقمان حکیم نزد حضرت داوود علیه السلام رفت.حضرت داوود مشغول زره ساختن بود.لقمان تا آن روز زره سازی ندیده بود.با دقت نگاه میکرد اما نمیدانست این چیست وچه فایده ای دارد.ساکت نشسته بود واز دانایی که داشت حرف نمیزد.تا اینکه حضرت داوود زره را تمام کرد وبه تن لقمان پوشاند تا ببیند پس خطاب به لقمان گفت:این زره برای جنگ وپیکار وسیله ی خوبی است .لقمان فهمید که زره چیست وبرای چه استفاده میشود.با خود گفت:سکوت حکمتی بزرگ است ومردم کمتر آن را به کار می برند.
تفسیر طبری
قناعت
مردی در شهر کوفه زندگی می کرد.او هیچ وقت از سختی های روزگار شکایت نمی کرد وقانع بود.روزی ازشدت تنگدستی پابرهنه بودونمیتوانست کفش بخرد با پای برهنه راه میرفت.کمی دلتنگ شده بود ناگهان مردی را دید کهپا ندارد وبا دستانش به سختی حرکت میکند.سجده شکر به جا آورد ودیگر از اینکه کفش ندارد ناراحت نبود.
گلستان